گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 333 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نـامـه
یک نامهام، بدون شروع و بدون نام
امروز هم مطابق معمول ناتمام
خوشكردهام كنارتو دل واكنم كمی
همسایهی همیشهی ناآشنا، سلام
از حال و روز خودكه بگویم، حكایتی است
بی صفحه زندگانی، بی روح و كم دوام
جویای حال از قلم افتادهها مباش
ایام خوش خیالی و بیحالیات، به كام
دردی دوا نمیكنــد از متن تشنهام
چیزی شبیه یک دل در حال انهدام
در پیشگاه روشن آیینه میزنم
جامی به افتخار تو با باد روی بام
باشد برای بعد اگر حرف دیگری است
تا قصهای دوباره از این دست، والسلام
ناصر حامدی
برچسبها:
ناصر حامدی ,
غزل ,
نامه ,
بدون نام ,
بی نام ,
دل ,
همسایه ,
جکایت ,
زندگانی ,
روح ,
قلم ,
از قلم افتاده ,
ایام ,
خوش خیالی ,
کام ,
درد ,
دوا ,
متن ,
تشنه ,
انهدام ,
آیینه ,
روشن ,
جام ,
افتخار ,
قصه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 18 تير 1395 ساعت |
بازديد : 2693 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
امشب از دردی حکایت میکنم
از دل از ماندن شکایت میکنم
***
اه، از این روزگار بدسرشت
سرنوشتم را چه نازیبا نوشت
***
کاروانی از بهار اینجا گذشت
قسمت من حسرت و افسوس گشت
***
آسمانی از پرستو رفته است
روزهای پر هیاهو رفته است
***
زخمها برمن تبسم کردهاند
آرزوها راه را گم کردهاند
***
مرغ روحم با نشستن خو گرفت
ماند در کنج قفس تا بو گرفت
***
زخمها امشب فراموشم کنید
شعلههای مرگ خاموشم کنید
***
شب کنارم خیمه زد، اندوه ماند
آفتابم باز پشت کوه ماند
***
کاش امشب خندهها جان میگرفت
ماجرای درد پایان میگرفت
برچسبها:
درد ,
حکایت ,
دل ,
شکایت ,
آه ,
روزگار بد سرشت ,
سرنوشت ,
نا زیبا ,
زخم ,
تبسم ,
آرزو ,
مرغ ,
روح ,
کنج قفس ,
شعله ,
مرگ ,
خاموش ,
خنده ,
جان ,
کاروان ,
بهار ,
قسمت ,
حسرت ,
اندوه ,
افسوس ,
آسمان ,
پرستو ,
روزها ,
هیاهو ,
شب ,
خیمه ,
آفتاب ,
کوه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 6 تير 1395 ساعت |
بازديد : 821 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
صورتگر نقاشم هر لحظه بتي سازم
وانگه همه بتها را در پيش تو بگدازم
صد نقش برانگيزم با روح درآميزم
چون نقش تو را بينم در آتشش اندازم
تو ساقي خماري يا دشمن هشياري
يا آنکه کني ويران هر خانه که مي سازم
جان ريخته شد بر تو آميخته شد با تو
چون بوي تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من رويد با خاک تو مي گويد
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بيتوست خراب اين دل
يا خانه درآ جانا يا خانه بپردازم
مولانا
برچسبها:
جلال الدین محمد بلخی ,
مولوی ,
صورتگر ,
نقاش ,
بت ,
روح ,
نقش ,
آتش ,
ساقی ,
خماری ,
دشمن ,
هوشیاری ,
جان ,
ویران ,
خانه ,
آمیخته ,
بو ,
هله ,
خون ,
خاک ,
مهر ,
همرنگ ,
عشق ,
آب و گل ,
خراب ,
دل ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|