|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 231 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربان من که به ناز از برم گذشت
چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
منظور من که منظره افروز عالمی است
چون برق خندهای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
دریای لطف بودی و من مانده با سراب
دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذست
منتکش خیال تو اَم کز سر کَرَم
همخوابهی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک
دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت
صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
ابر نوبهار ,
خواب ناز ,
نامهربان ,
حسرت ,
چشم تر ,
خنده ,
شمع ,
بزم ,
منت کش ,
پروانه ,
گل پرپر ,
چشمه ,
اشک ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 362 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
***
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچهی دنیای روانی
***
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
***
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
***
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟
***
دلتنگ تواَم ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
سیدتقی سیدی
برچسبها:
شعر عاشقانه ,
دلتنگی ,
سید تقی سیدی ,
دل ,
وصل ,
لعنت ,
زندگی ,
قلب ,
بازیچه ,
لب ,
خنده ,
بغض ,
سرطان ,
غصه ,
قبر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 632 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
در كتاب چار فصل زندگي
صفحهها پشت سر هم ميروند
هر يك از اين صفحهها يك لحظهاند
لحظهها باشادي و غم ميروند
آفتاب و ماه يك خط در ميان
گاه پيدا گاه پنهان ميشوند
شادي و غم نيز هر يك لحظهاي
برسر اين سفره مهمان ميشوند
گاه اوج خندهی ما گريه است
گاه اوج گريهی ما خنده است
گريه دل را آبياري ميكند
خنده يعني اينكه دلها زنده است
زندگي تركيب شادي با غم است
دوست دارم من اين پيوند را
گر چه ميگويند شادي بهتر است
دوست دارم گريه با لبخند را
برچسبها:
قیصر امین پور ,
شعر ,
کتاب ,
چهارفصل ,
زندگی ,
گریه ,
خنده ,
آبیاری ,
اوج ,
دل ,
صفحه ,
شادی ,
غم ,
آفتاب ,
ماه ,
پیوند ,
زنده ,
دوست دارم ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 12 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 259 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
در دنیا جای کافی برای همه هست. پس به جای اینکه جای کسی را بگیری، سعی کن جای خودت را پیدا کنی (چارلی چاپلین).
انتظار سخت است.... فراموش کردن هم سخت است... اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی، از همه سختتر است (پائولو کوئیلو).
هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن: اعتماد، قول، رابطه و قلب. زیرا اینها وقتی مشکنند صدا ندارند اما درد بسیاری دارند (چارلز دیکنز).
چه تلخ است با بغض بنویسی، با خنده بخوانند (چارلی چاپلین).
اگر میخواهید شخصیت کسی را آزمایش کنید، به او قدرت بدهید (آبراهام لینکلن).
گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که برخی آدمها فقط میتوانند در قلبمان بمانند نه در زندگیمان (سیلویا پلات).
انسان خوبی باش اما وقتت را برای اثبات آن به دیگران تلف نکن (چارلی چاپلین).
برچسبها:
چارلی چاپلین ,
چارلزدیکنز ,
ابراهام لینکلن ,
سیلویا پلات ,
پائولو کوئیلو ,
قدرت ,
شناخت ,
پند ,
سخنان پندآموز ,
بزرگان ,
انسان ,
بغض ,
خنده ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 9 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 292 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
موضوعات مرتبط:
پیامک ,
,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 18 تير 1395 ساعت |
بازديد : 2689 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
امشب از دردی حکایت میکنم
از دل از ماندن شکایت میکنم
***
اه، از این روزگار بدسرشت
سرنوشتم را چه نازیبا نوشت
***
کاروانی از بهار اینجا گذشت
قسمت من حسرت و افسوس گشت
***
آسمانی از پرستو رفته است
روزهای پر هیاهو رفته است
***
زخمها برمن تبسم کردهاند
آرزوها راه را گم کردهاند
***
مرغ روحم با نشستن خو گرفت
ماند در کنج قفس تا بو گرفت
***
زخمها امشب فراموشم کنید
شعلههای مرگ خاموشم کنید
***
شب کنارم خیمه زد، اندوه ماند
آفتابم باز پشت کوه ماند
***
کاش امشب خندهها جان میگرفت
ماجرای درد پایان میگرفت
برچسبها:
درد ,
حکایت ,
دل ,
شکایت ,
آه ,
روزگار بد سرشت ,
سرنوشت ,
نا زیبا ,
زخم ,
تبسم ,
آرزو ,
مرغ ,
روح ,
کنج قفس ,
شعله ,
مرگ ,
خاموش ,
خنده ,
جان ,
کاروان ,
بهار ,
قسمت ,
حسرت ,
اندوه ,
افسوس ,
آسمان ,
پرستو ,
روزها ,
هیاهو ,
شب ,
خیمه ,
آفتاب ,
کوه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 12 تير 1395 ساعت |
بازديد : 370 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 14 تير 1395 ساعت |
بازديد : 443 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 26 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 532 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 9 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 516 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده ۴ لیتری تکون میدیم !
طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
میگیم:پـَـَـــ نه میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !
0000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000
میگم به جای سمنو حنا خوردم
میگه حالت بده؟
پـَـ نـَـ پـَـ تو روده ام حنا بندونه تو معده ام بله برون!
000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000
رفتم سردخونه میگم : بی زحمت جسد پدربزرگمو تحویل بدین.
میگه : میخوای خاکش کنی؟
پ نه پ میخوام تا گارانتیش تموم نشده ببرم عوضش کنم
00000000000000000000000000000000000000000000000000000000
روی نیمکت توی پارک، روزنامه دستمه... اومده میگه... روزنامه میخونی؟ پ نه پ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم!
برچسبها:
پ ,
نه ,
پ ,
طنز ,
خنده ,
بنزین ,
سمنو ,
مرده ,
مرغ ,
تک درخت ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 553 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
جلو عابر بانک صف وایسادیم یارو اومده میپرسه صفه؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ ما نخودیم اینجا کاشتنمون تا سبز بشیم
**************************************************************************
به داداشم میگم ساعت 5 میریم خونه خاله تو نمی یای
میگه 5 بعد از ظهر پ نه پ 5 صبح میریم که نمازم با هم بخونیم
********************************************************************************
پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟
میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم.
میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور !
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|