|
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 361 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
کـار مــده نفـس تـبـهکــار را در صف گل جا مده این خار را
کشته نکـو دار که مـوش هـوی خورده بسی خوشه و خـروار را
چرخ و زمین بندهی تدبیـر تست بنـده مـشـو درهـم و دینـار را
همـسر پـرهیـز نـگـردد طـمـع بـا هـنـر انـبـاز مکـن عـار را
ای که شـدی تـاجـر بازار وقت بنـگـر و بـشنـاس خـریـدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست دید چـو در دسـت تـو افزار را
بـار وبـال است تـن بـیتمـیز روح چـرا میکشـد این بـار را
کـم دهـدت گـیـتی بسـیاردان به که بسنجـی کـم و بسیـار را
تـا نـزنـد راهــروی را بـپـای بـه کـه بکـوبنـد سـر مـار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن پاره کن این دفتـر و طـومار را
هیچ خـردمند نپـرسـد ز مست مـصـلحـت مـردم هـشیـار را
روح گـرفتار و بفکــر فــرار فکـر همـیـن است گـرفتـار را
آیـنـهی تسـت دل تـابـنــاک بسـتر از ایـن آیـنـه زنـگـار را
دزد بر این خانه از آنرو گذشت تـا بـشـنـاسـد در و دیـوار را
چرخ یکی دفتر کردارهـاسـت پیشـه مکـن بیـهـده کـردار را
دست هنـر چید، نه دست هوس میـوهی ایـن شاخ نگـونسار را
رو گهری جوی که وقت فروش خـیـره کـنـد مـردم بـازار را
در همه جا راه تو هموار نیست مسـت مپـوی این ره هموار را
برچسبها:
پروین اعتصامی ,
گل ,
میوه ,
هنر ,
گهر ,
آینه ,
دل ,
تابناک ,
خردمند ,
بال ,
چرخ ,
تاجر ,
بازار ,
دنیا ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 364 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
درد ستانی کن و درمان دهی
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش
آینه روزی که بگیری به دست
خود شکن آن روز مشو خود پرست
خویشتن آرای مشو چون بهار
تا نکند در تو طمع روزگار
عمر به خشنودی دلها گذار
تا زتو خشنود شود کردگار
درد ستانی کن و درمان دهی
تات رسانند به فرمان دهی
گرم شو از مهر و زکین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی به او باز کرد
نظامی گنجوی
برچسبها:
نظامی ,
شعر ,
ادب ,
دردستانی ,
عیب کسان ,
احسان ,
گریبان ,
آینه ,
خودشکن ,
خود پرست ,
بهار ,
کردگار ,
فرماندهی ,
مهر ,
کین ,
گرم ,
سرد ,
مه ,
خورشید ,
جوانمرد ,
نیکی ,
عمل ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 13 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 11571 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری باز رسم
محرم ما نبود دیدهی کوته نظران
دل چون آینهی اهل صفا میشکنند
که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقهی شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
شهریار
برچسبها:
شهریار ,
غزل ,
دل ,
آینه ,
اهل ,
صفا ,
بی خبر ,
زلف ,
یادگاری ,
حلقه ,
شوریده ,
آفاق ,
صاحب نظر ,
مه ,
محاق ,
آوارگی ,
غم ,
شور ,
نوسفر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 4 تير 1395 ساعت |
بازديد : 598 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش
آینه روزی که بگیری به دست
خود شکن آن روز مشو خود پرست
خویشتن آرای مشو چون بهار
تا نکند در تو طمع روزگار
عمر به خشنودی دلها گذار
تا زتو خشنود شود کردگار
درد ستانی کن و درمان دهی
تات رسانند به فرمان دهی
گرم شو از مهر و زکین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی به او باز کرد
نظامی گنجوی
برچسبها:
نظامی ,
گنجوی ,
دردستانی ,
درماندهی ,
احسان ,
گریبان ,
آینه ,
روزی ,
دست ,
بهار ,
روزگار ,
عمر ,
دل ,
کردگار ,
گرم ,
مهر ,
کین ,
سرد ,
مه و خورشید ,
جوانمرد ,
نیکی ,
عمل ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 5 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 571 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
سکهی این مهر از خورشید هم زرینتر است
خون ما از خون دیگر عاشقان رنگینتر است
رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
میروی اما بدان دریا ز من پایینتر است
ما چنان آیینهها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگینتر است
گر جوابم را نمیگویی، جوابم کن به قهر
گاه یک دشنام از صدها دعا شیرینتر است
سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم مکن
بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگینتر است
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
سکه ,
مهر ,
خورشید ,
زرین ,
خون ,
رنگین ,
عاشقان ,
رود ,
دریا ,
کوه ,
اندوه ,
آیینه ,
آینه ,
غمگین ,
قهر ,
دشنام ,
دعا ,
شیرین ,
سنگدل ,
دوستت دارم ,
فراموش ,
مزار ,
غبار ,
سنگ ,
سنگین تر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 2 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 1085 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد.. وقتی بهار جوان بعد از مرگ پدر مطرح شد و مدعی عنوان ملک الشعرایی، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به امتحانی دشوار مکلف نمودند.
امتحان به این قرار بود که بهار میبایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژههایی که به او گفته میشد، از خود رباعی بسراید که دربرگیرنده همهی آن واژهها باشد.
واژههای نخست:
خروس ، انگور ، درفش ، سنگ
ملک الشعرا کلمات خواسته شده را در دو بیت به نظم درآورد:
برخاست خـروس صبح برخیز ای دوست خــون دل انگــور فکــن در رگ و پــوست
عشق من و تو قصۀ مشت است و درفش جور تو و دل ، صحبت سنگ است و سبوست
سپس واژه های:
تسبیح، چراغ، نمک، چنار
پاسخ ملک الشعرا:
با خرقه و تسبیح مرا دید چـو یـار گفتــا ز چــراغ زهــد ناید انــوار
کس شهد ندیده است در کام نمک کس میوه نچیده است از شاخ چنار
سر انجام:
گل رازقی، سیگار، لاله ، کشک
ملک الشعرا:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک در دیدۀ مـه ز دود سیگار تو اشـک
گفتم که چـو لاله داغـدار است دلـم گفتی که دهم کام دلت یعنـی کشک
در آن مجلس جوانی بود طناز که این امتحان ملک الشعرای بهار را کافی نمیدانست. بنابراین چهار کلمهی دیگر مطرح کرد و گفت تواند بود که در آن کلمات قبل تبانی شده باشد و برای اذعان کردن و ایمان آوردن من، بایستی بهار این چهار کلمه را نیز بسراید:
آینه، اره، کفش، غوره.
ملک الشعرا در جواب آن جوان با مهارت خاص خود، چنین سرود:
چـون آینه نورخیــز گشتـی احسنت!
چـون اره به خلق تیز گشتی احسنت!
در کفـش ادیبـان جهـان کـردی پای
غـوره نشده مـویز گشتـی احسـنت!
حظار از این قدرت بیان و طبع شاعرانه استاد شگفت زده شده و از وی تمجید نمودند.
ملک الشعرای بهار در بهار (دوم اردیبهشت) ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانهی مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|