|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 634 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
حکایت سیمرغ منطق الطیر عطار نیشابوری :
ابتدای کار سیمرغ ای عجب
جلوهگر بگذشت بر چین نیم شب
در میان چین فتاد از وی پری
هر کسی نقشی از آن پر برگرفت
هرک دید آن نقش کاری درگرفت
آن پر اکنون در نگارستان چینست
اطلبو العلم و لو بالصین ازینست
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فر اوست
چون نه سر پیداست وصفش رانه بن
نیست لایق بیش ازین گفتن سخن
هرک اکنون از شما مرد رهید
سر به راه آرید و پا اندرنهید
جملهٔ مرغان شدند آن جایگاه
شوق او در جان ایشان کار کرد
عزم ره کردند و در پیش آمدند
لیک چون ره بس دراز و دور بود
گرچه ره را بود هر یک کار ساز
هر یکی عذری دگر گفتند باز
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 1825 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
تو مرا ياد کني يا نکني
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفي نيست
اما
نفسم مي گيرد
در هوايي که نفس هاي تو نيست !
دلم گرفته
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو ، که روي شاخه ي نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفي ، که در سکوت ميان دو برگ اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالي اطراف نمي رهاند
و فکر مي کنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد .
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 1456 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 661 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
شبدر
جوانه شبدر بهترین داروی کم خونی
خواص درمانی
- بهترین در درمان کم خونی و پلاکت پایین
-
- تصفیه کننده ی خون و تنظیم فعالیت های کبدی
-
- درمان گرگرفتگی و بدخلقی ناشی از علائم یائسگی
-
- حاوی مقایدر بسیار کمی کالری و ویتامینهای A ، C ، تیامین، ریبوفلاوین و نیاسین
-
- آرامبخش اعصاب
-
- مفید در درمان افسردگی
-
- آنتی اکسیدان قوی(ضد سرطان)
-
- مفید در مانع شدن از بروز چین و چروک زودرس در پوست
-
- پیشگیری از پوکی استخوان و بیماری های قلبی
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 600 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
گیاهی است علفی، به ارتفاع 20 تا 60 سانتی متر که ساقه ای منشعب دارد .قسمت مورد استفاده این سبزی قسمتهای مختلف آن به ویژه ریشه و برگ آن است . در بسیاری از مناطق ایران از جمله در سیستان ، خوی و بندر عباس می روید.
خواص سبزیجات,خواص کرفس ,خواص دارویی کرفس ,فواید کرفس ,خاصیت کرفس ,کرفس در طب سنتی ,فواید درمانی کرفس ,مضرات کرفس ,فوائد کرفس , کرفس ,طب سنتی ,خواص کرفس ,خواص کرفس جات , خواص کرفس در طب سنتی ,فواید کرفس در طب سنتی
عصارهکرفس به عنوان ملین برای اینکه به روده های خسته و پیر کمک شود ، توصیه می شود که هر روز یک لیوان عصاره کرفس مصرف شود . از این طریق روده به روش طبیعی تخلیه می شود ( برگها را همیشه مصرف کنید )
کرفس مواد مضر را دفع می کند
کرفس کلیه و مثانه را تمیز می کند . از تولید سنگ کلیه و مثانه جلوگیری می کند و ملین است دانشمندان بر این عقیده اند که کرفس بهترین ماده غذایی است برای عفونت مجاری ادرار و اسید اوریک بالا از طریق تمیز کردن کلیه و مجاری ادرار. ترپین ماده معطرکرفس که مانع ماندن سنگ کلیه در مجاری ادرار و یا آلودگی میکروبی و درد می شود .
علاوه بر آن پتاسیم در غده و تنه آن جریان ادرار را تحریک و کلیه و مثانه را تمیز می کند. بیش ازهمه برای بیماران نقرسی مفید است . زیرا در خون این افراد اسید اوریک با غلظت بالا غالباً دیده می شود . روغن اتری که درکرفس وجود دارد باعث گشاد شدن مجاری کلیه می شود بطوریکه اسید اوریک بهتر دفع میگردد. آلودگی میکربی ضعیف درروده نیز در اثر ترپین از بین می رود .کرفس باعث تحریک شدیدتر روده شده و سایر ناراحتی هایی از این قبیل دراثر خوردن کرفس بهبود می یابند .
کرفس بوی بد دهان را ازبین می برد
تجربه نشان داده است که یک وعده غذا یکرفس دار بوی بد دهان را از بین می برد. عصاره کرفس به عنوان ملین
برای اینکه به روده های خسته و پیر کمک شود ، توصیه می شود که هر روز یک لیوان عصاره کرفس مصرف شود . از این طریق روده به روش طبیعی تخلیه می شود ( برگها را همیشه مصرف کنید ). از دیگر خواص کرفس می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- تقویت کننده معده
- تقویت کننده اعصاب
-آب کرفس خام درمان خوبی برای گرفتگی صداست .
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 681 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روزی گـذشت پادشهــی از گذرگهــی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسیــد زان میانـه یکـی کودکی یتیــم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداسـت آنقـدر که متاعـی گرانبهاسـت
نزدیک رفـت پیرزنــی کوژپشت و گفـت این اشک دیدهی من و خـون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گلـه آشناسـت
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن اسـت آن پادشا که مال ز رعیت خورد گداسـت
بـر قطـرهی سرشـک یتیمان نظاره کــن تا بنگری که روشنـی گوهـر از کجاسـت
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
برچسبها:
اشک ,
یتیم ,
پروین اعتصامی ,
پادشاه ,
تابناک ,
تاج ,
متاع ,
گران بها ,
پیرزن ,
گوژ پشت ,
دیده ,
خون دل ,
رخت ,
چوب شبانی ,
فریفته ,
گرگ ,
گله ,
آشنا ,
پارسا ,
ده ,
خرد ,
ملک ,
رهزن ,
مال ,
رعیت ,
گدا ,
قطره ,
سرشک ,
یتیمان ,
روشنی ,
گوهر ,
کجروان ,
راستی ,
چه سود ,
حرف راست ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 695 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 2065 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند یا نگیرد بسته مرگم چون مگس را عنکبـوت
گـر توانـم سجدهگاه شکـر سـازم ساحتت چـون مسیح مریم از صفر حمل تا پای حوت
پس چه گویی صرف یارم کرد بر درگاه تو هـریکی این روزها را از پـی یکروزه قــوت
بخت را دانــی کــه یارد کـرد حـی لاینام اعتــکاف ســدهی درگــاه حــی لایمـــوت
طالب مقصـود را یک سمت باید مستــوی مــرد را ســرگشته دارد اختلافات سمـــوت
من چو کـرم پیلهام قانع به یک نوع از غذا توامان با صبــر چـون وتــر حنیفـی با قنـوت
فضلهی طبعم نسیجالوحد از این معنی شدست فضلـهی کرمـک نسیجالالف شد با برگ توت
انوری لاف سخن تا کی زنی خاموش باش بو که چون مردان مسلم گرددت ملک سکوت
ای خـواجه رسیدست بلندیـت به جایـی کـز اهتل سمـوات به گوشت برسـد صـوت
گـر عمـر تو چون قد تو باشـد به درازی تــو زنــده بمانــی و بمیـرد ملکالمــوت
برچسبها:
انوری ,
قطعه ,
خواجه ,
بلندیت ,
اهل سماوات ,
صوت ,
عمر ,
قد ,
درازا ,
زنده ,
ملک الموت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 606 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
حضرت سلیمان که پس از درخواست قدرت و سلطه بر تمام جهان و موجودات آن اعم از انسان و پری، وحوش، باد، آب... به اذن خداوند بر کلیۀ مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد، روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و دریاها را به صرف یک وعده غذا ضیافت کند! حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت که رزق و روزی جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهدۀ این مهم برنخواهد آمد.
سلیمان بر اصرار خود افزود و عرض کرد:
"پروردگارا، مرا نعمت و قدرت بسیار است، درخواست مرا اجابت کن. قول می دهم از عهده برآیم"
مجدداً از طرف خداوند وحی نازل شد که این کار در توان تو نیست!
سلیمان در تصمیم خود اصرار ورزید و مجدداً ندا در داد:
"پروردگارا، حال که به حسب امر و مشیت تو متکی به سعۀ ملک و بسطت دستگاه هستم، همه جا و همه چیز در اختیار دارم چگونه ممکن است که حتی یک وعده نتوانم از مخلوق تو پذیرایی کنم؟ اجازت فرما تا هنر خویش عرضه دارم و مراتب عبادت و عبودیت را به اتمام و اکمال رسانم."
استدعای سلیمان مورد قبول واقع شد و حق تعالی به همۀ جنبدگان کرۀ خاکی از هوا و زمین و دریاها و اقیانوسها فرمان داد که فلان روز به ضیافت بندۀ محبوبم سلیمان بروید که رزق و روزی آن روزتان به سلیمان حوالت شده است.
سلیمان پیغمبر بدین مژده در پوست نمی گنجید و بی درنگ به همۀ افراد و عمال تحت فرمان خود از آدمی و دیو و پری و مرغان و وحوش دستور داد تا در مقام تدارک و طبخ طعام برای روز موعود برآیند.
بر لب دریا جای وسیعی ساخت که هشت ماه راه فاصلۀ مکانی آن از نظر طول و عرض بود:"دیوها برای پختن غذا هفتصد هزار دیگ سنگی ساختند که هر کدام هزار گز بلندی و هفتصد گز پهنا داشت."
چون غذاهای گوناگون آماده گردید همه را در آن منطقۀ وسیع و پهناور چیدند. سپس تخت زرینی بر کرانۀ دریا نهادند و سلیمان بر آن جای گرفت.
آصف بر خیا وزیر و دبیر و کتابخوان مخصوص و چند هزار نفر از علمای بنی اسراییل گرداگرد او بر کرسیها نشستند. چهار هزار نفر از آدمیان خاصگیان در پشت سر او و چهار هزار پری در قفای آدمیان و چهار هزار دیو در قفای پریان بایستادند.
سلیمان نبی نگاهی به اطراف انداخت و چون همه چیز را مهیا دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه ای از دریا سر بر کرد و گفت:"پیش از تو بدین جانب ندایی مسموع شد که تو مخلوقات را ضیافت می کنی و روزی امروز مرا بر مطبخ تو نوشته اند، بفرمای تا نصیب مرا بدهند."
سلیمان گفت:"این همه طعام را برای خلق جهان تدارک دیده ام. مانع و رادعی وجود ندارد. هر چه می خواهی بخور و سدّ جوع کن." ماهی موصوف به یک حمله تمام غذاها و آمادگیهای مهمانی در آن منطقۀ وسیع و پهناور را در کام خود فرو برده مجدداً گفت:"یا سلیمان اطعمنی!" یعنی: ای سلیمان سیر نشدم. غذا می خواهم!!
سلیمان نبی که چشمانش را سیاهی گرفته بود در کار این حیوان عجیب الخلقه فرو ماند و پرسید:"مگر رزق روزانۀ تو چه مقدار است که هر چه در ظرف این مدت برای کلیۀ جانداران عالم مهیا ساخته ام همه را به یک حمله بلعیدی و همچنان اظهار گرسنگی و آزمندی می کنی؟" ماهی عجیب الخلقه در حالی که به علت جوع و گرسنگی! یارای دم زدن نداشت با حال ضعف و ناتوانی جواب داد:
"خداوند عالم روزی 3 وعده و هر وعده یک قورت غذا به من کمترین! می دهد. امروز بر اثر دعوت و مهمانی تو فقط نیم قورت نصیب من شده هنوز دو قورت و نیمش باقی است که سفرۀ تو برچیده شد. ای سلیمان اگر ترا از اطعام یک جانور مقدور نیست چرا خود را در این معرض باید آورد که جن و انس و وحوش و طیور و هوام را طعام دهی؟" سلیمان از آن سخن بی هوش شد و چون به هوش آمد در مقابل عظمت کبریایی قادر متعال سر تعظیم فرود آورد.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 645 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ماجراي يك عشق
به روي گونه تابيدي و رفتي
مرا با عشق سنجيدي و رفتي
تمام هستيام نيلوفري بود
تو هستي مرا چيدي و رفتي
كنار اتظارت تا سحرگاه
شبي همپاي پيچكها نشستم
تو از راه آمدي با ناز و آن وقت
تمناي مرا ديدي و رفتي
شبي از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم براي قصهام سوخت
غم انگيزست توشيداييم را
به چشم خويش فهميدي و رفتي
چه بايد كرد اين هم سرنوشتيست
ولي دل را به چشمت هديه كردم
سر راهت كه ميرفتي تو آن را
به يك پروانه بخشيدي و رفتي
صدايت كردم از ژرفاي يك ياس
به لحن آب نمناك باران
نميدانم شنيدي برنگشتي
و يا اين بار نشنيدي و رفتي
نسيم از جادههاي دور آمد
نگاهش كردم و چيزي به من نگفت
تو هم در انتظار يك بهانه
از اين رفتار رنجيدي و رفتي
عجب درياي غمناكي ست اين عشق
ببين با سرنوشت من چها كرد
تو هم اين رنجش خاكستري را
ميان ياد پيچيدي و رفتي
تمام غصههايم مثل باران
فضاي خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام اين تلاطم
فقط يك لحظه باريدي و رفتي
دلم پرسيد از پروانه يك شب
چرا عاشق شدي درد عجيبي ست
و يادم هست تو يك بار اين را
ز يك ديوانه پرسيدي و رفتي
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط يك شب نيازم را ببيني
ولي در پاسخ اين خواهش من
تو مثل غنچه خنديد و رفتي
دلم گلدان شببوهاي روياست
پر است از اطلسيهاي نگاهت
تو مثل يك گل سرخ وفادار
كنار خانه روييدي و رفتي
تمام بغضهايم مثل يك رنج
شكست و قصهام در كوچه پيچيد
ولي تو از صداي اين شكستن
به جاي غصه ترسيدي و رفتي
غروب كوچههاي بيقراري
حضور روشني را از تو ميخواست
تو يك آن آمدي اين روشني را
بروي كوچه پاشيدي و رفتي
كنار من نشتي تا سپيده
ولي چشمان تو جاي دگر بود
و من ميدانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستيدي و رفتي
نميدانم چه ميگويند گلها
خدا ميداند و نيلوفر و عشق
به من گفتند گلها تا هميشه
تو از اين شهر كوچيدي و رفتي
جنون در امتداد كوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرين بنبست اين راه
مرا ديوانه ناميدي و رفتي
شبي گفتي نداري دوست، من را
نميداني كه من آن شب چه كردم
خوشا بر حال آن چشمي كه آن را
به زيبايي پسنديدي و رفتي
هواي آسمان ديده ابريست
پر از تنهايي نمناك هجرت
تو تا بيراهههاي بيقراري
دل من را كشانيدي و رفتي
پريشان كردي و شيدا نمودي
تمام جادههاي شعر من را
رها كردي شكستي خرد گشتم
تو پايان مرا ديدي و رفتي
برچسبها:
ماجرا ,
عشق ,
مریم حیدر زاده ,
شعر ,
غروب ,
سپیده ,
چشمان ,
کوچ ,
گلها ,
جنون ,
امتداد ,
عشق ,
دیوانه ,
سوگند ,
پروانه ,
غصه ,
باران ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 669 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 460 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
برچسبها:
گل ,
رخ ,
یار ,
حافظ ,
تک درخت ,
عقل ,
شکر ,
لب ,
گل اندام ,
بوس ,
صوت هزار ,
رقصیدن ,
سرو ,
لاله ,
عذار ,
طرف چمن ,
طواف ,
بستان ,
باده ,
بهار ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 766 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه میپنداشتیم
تا درخت دوستـی کی بر دهـد حالیـا رفتیـم و تخمـی کاشتیـم
گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تــو مـاجـراهـا داشتیــم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بـر او بگماشتیم
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظ
ما محصل بر کسی نگماشتیم
برچسبها:
حافظ ,
یاران ,
چشم یاری ,
غلط ,
درخت دوستی ,
برگی ,
کاشت ,
گفت و گو ,
آیین درویشی ,
ماجراها ,
شیوه ,
چشمت ,
فریب ,
جنگ ,
صلح ,
انگاشتن ,
گلبن ,
حسنت ,
دلفروز ,
همت ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 984 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
شب وصل است و طي شد نامه هجر
سلام فيه حتي مطلع الفجر
دلا در عاشقي ثابت قدم باش
كه در اين ره نباشد كار بي اجر
من از رندي نخواهم كرد توبه
ولو آذينتي بالهجر و الحجر
برآي اي صبح روشن دل خدا را
كه بس تاريك ميبينم شب هجر
دلم رفت و نديدم روي دلدار
فغان از اين تطاول آه از اين زجر
وفا خواهي جفاكش باش حافظ
فأن الربح و الخسران في التجر
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 7734 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
یک نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره
یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره
می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ،همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره
یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن
یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا
یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون می گه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
دخترک می گه خدا چرا ما ... مادرش می گه
عوضش دخترکم ، او خونه لیلا نداره
یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه
هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره
یکی آزمایش نوشتن واسش ،اما نمی ره
می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره
بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره
یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه
پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره
یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم
دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره
راستی اسمو واسه لمس بهتر قصه می گم
ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟
بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما
این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
خدا به هر کسی هر چیزی دلش می خواد بده
همه چی دست اونه ،ربطی به شعرا نداره
آدما از یه جا اومدن، همه میرن یه جا
اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جملهای ساخت
با نمی شه، با نمی خوام، با نشد، با نداره
برچسبها:
مریم ,
حیدرزاده ,
مریم حیدرزاده ,
شهر ,
ترانه ,
یک نفر ,
خواب ,
جا ,
اسکناس ,
نون ,
لقمه ,
فردا ,
دارا ,
سارا ,
فقیر ,
غنی ,
ویلا ,
خونه ,
انشا ,
امضا ,
خدا ,
دنیا ,
فرق ,
عروسک ,
قصه ,
ملیکا ,
رعنا ,
حقیقت ,
کلاس ,
آزمایش ,
آزمایشگاه ,
دخترک ,
مادر ,
شومینه ,
گرما ,
سرما ,
طاقت ,
پول ,
شهر ,
نقاشی ,
ابزار ,
برج ,
مال ,
رنج ,
زحمت ,
صحیح ,
پزشک ,
تقویم ,
تولد ,
مهمونی ,
هفته ,
مدرسه ,
توپ ,
چهل تیکه ,
قصر ,
آب ,
کنار دریا ,
دفتر ,
اتاق ,
مداد ,
خط خطی ,
امتحان ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
|
|