گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 433 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|

بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی
و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
امید از بخت میدارم بقای عمر چندانی
کز ابر لطف بازآید به خاک تشنه بارانی
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
مگر لیلی نمیداند که بیدیــدار میمونش
فراخای جهان تنگست بر مجنون چو زندانی
دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم
که دل دربند او دارد به هر مویی پریشانی
چه فتنهست این که در چشمت به غارت میبرد دلها
تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی
نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا
بیا سهلست اگر داری به خط خواجه فرمانی
زمان رفته بازآید ولیکن صبر میباید
که مستخلص نمیگردد بهاری بی زمستانی
سعدی
برچسبها:
قربانی ,
قربان ,
سعدی ,
غزلیات ,
غزل ,
عاشق و معشوق ,
بیابان ,
درخت ارغوان ,
مغیلان ,
فتنه ,
دل ,
دربند ,
غارت ,
عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 260 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
سعدی
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 406 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
این درد نهانسوز، نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو، من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بیمهریت ای گل که در این باغ
چون غنچه پاییز، شکفتن نتوانم
ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
محمدرضا شفیعی کدکنی
برچسبها:
محمدرضا شفیعی کدکنی ,
دارم سخنی با تو ,
گفتن نتوانم ,
شعر عاشقانه ,
دامن وصل ,
پرتو ماه ,
سایه دیوار ,
دامن شب ها ,
شمع سحر ,
فریاد ز بی مهریت ,
گل ,
باغ ,
چشم ,
سخنگو ,
خیال ,
مهتاب ,
مست ,
شبانگاه ,
جام نگاهت ,
نهان سوز ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 966 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
مولوی
برچسبها:
مولوی ,
مولانا ,
ای جان جان جان جان ,
ما نامدیم از بهر نان ,
برجه ,
گدا ,
بزم ,
سلطان ,
ساقیا ,
شرم ,
مستان ,
مرتجا ,
نانخواره ,
نانباره ,
جام ,
دستگیر ,
,
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 371 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی
گنج نهانی اما چندین طلسم داری
هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی
نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله
تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی
چیزی که از رگ من خون میچکید کردم
فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی
کردم محاسن خود دستار خوان راهت
تا بو که از ره خود گردی برو فشانی
در چار میخ دنیا مضطر بماندهام من
گر وارهانی از خود دانم که میتوانی
عطار بینشان شد از خویشتن بهکلی
بویی فرست او را از کنه بینشانی
عطار
برچسبها:
عطار ,
جان ,
چار میخ ,
دنیا ,
قطعه ,
محاسن ,
دستار ,
فانی ,
رگ ,
خون ,
عقل و جان ,
گنج ,
طلسم ,
جهانی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 315 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
درد خودبینی
باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست
درد خودبینی است میدانم تـو را تقصیر نیست
کـوزهی دربسته در آغوش دریـا هم تهی است
در گل خـشک تــو دیگر فرصت تغییر نیست
شــیر وقـتی در پی مـردار باشــد مرده است
شیر اگر همــسفرهی کفتـار باشد، شیر نیست
اولیـن شـرط مـعلم بودن عـاشـق بودن است
شیخ این مجلس کهنسال است اما پیر نیست
در پشــیمانی چـراغ معـرفـت روشنتر است
تـوبـه کـن! هـرگز برای توبه کردن دیر نیست
هــمچنان در پــاسخ دشـنام میگـویم سلام
عـاقلان دانـنــد دیـگر حاجـت تفسیر نیست
باز اگـر دیوانـهای سـنگی به من زد شاد باش
خـاطـر آییـنهی مـا از کـسی دلگـیر نیـست
فاضل نظری
برچسبها:
درد خودبینی ,
خیره ,
فاضل نظری ,
کوزه ,
آغوش ,
دریا ,
تهی ,
گل ,
شیر ,
مردار ,
مرده ,
کفتار ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 278 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیدهی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان میبینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
برچسبها:
آتش عشق ,
مرگ ,
دل ,
یار ,
دیده ,
سال ,
مهر ,
دفتر ,
عمر ,
ایام ,
ورق ,
بار غم ,
خیال ,
قامت ,
قمار ,
تهی ,
عاشق ,
بازنده ,
هنوز ,
خاکستر ,
سرکش ,
سوزنده ,
گور ,
عیان ,
,
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 261 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
فال قهوه
یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالیام
آرام وسرد گفت:که در طالع شما.....
قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست
گفتم بگو مسافر من میرسد؟ و یا.....
با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!
گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظهها
آخر شروع کرد به تفسیر فال من...
با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا
اینجا فقط دو خط موازی نشسته است
یعنی دو فرد دلشدهی تا ابد جدا
انگار بیامان به سرم ضربه میزدند
یعنی که هیچ وقت نمیآید او خدا؟
گفتم درست نیست، از اول نگاه کن
فریاد زد: بفهم رها کرده او تو را
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 406 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
بشر جایزالخطاست
To err is human
تا تنور گرم است باید نان پخت
Make hay while the sun shines
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
There is no smoke without fire
عقل سالم در بدن سالم است
A sound mind is in a sound body
بقیه در ادامه مطلب
برچسبها:
ضرب المثل ها به زبان انگلیسی ,
آموزش ,
بشر ,
جایز الخطا ,
نان ,
تنور ,
human ,
smoke ,
without ,
عقل سالم ,
بدن ,
سالم ,
,
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 523 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
فلفل قرمز
اگر لانه مورچههای مهاجر نزدیک خانه شماست و این قضیه موجب شده است که آنها به آشپزخانه شما تغییر مکان دهند، فلفل قرمز میتواند به شما کمک کند تا از شر آنها خلاص شوید. مقداری فلفل را درون سوراخ لانه مورچهها بریزید و با آنها خداحافظی کنید.
دارچین
برای فراری دادن مورچه ها دور تا دور خانه را دارچین بپاشید.
نمک
اگر تعداد مورچهها در خانه شما رو به افزایش است، با پاشیدن مقداری نمک در کنار و اطراف در یا به طور مستقیم در مسیر آنها، جلوی ورود آنها را بگیرید.
گچ
با کشیدن خطی از گچ در محدوده ورودی خانه، مورچهها را عاجز کنید! مورچهها به دلیل وجود کربنات کلسیم موجود در گچ فراری میشوند.
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 477 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|

روزی ملانصرالدین برای خرید کفش به شهر رفت. در راستهی کفشفروشان به مغازهای رفت که کفشهای متنوعی داشت. تعداد زیادی کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله آنها را به ملا میداد تا امتحان کند. ملانصرالدین تمام کفشها را امتحان کرد، اما هیچکدام را پسند نکرد. هر کدام را که میپوشید ایرادی بر آن وارد میکرد. ملا که کفش دلخواهش را نیافت، کم کم داشت از خریدن کفش نا امید میشد؛ که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. کفشها درست اندازهی پایش بودند و با آنها احساس راحتی داشت. بالاخره تصمیم خود را گرفت که این کفشها را بخرد. از فروشنده پرسید: قیمت این کفشها چقدر است؟ فروشنده جواب داد: این کفشها، قیمتی ندارند! ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره میکنی؟ فروشنده گفت: به هیچ وجه، این کفشها واقعا قیمتی ندارند، چون کفشهای خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
این داستان زندگی اکثر ما انسانهاست. اغلب ما خواستهها و کمبودها را در دنیای بیرون جستوجو میکنیم و به اصطلاح فکر میکنیم مرغ همسایه غاز است. ما چنان زندگی میکنیم که گویی همواره در انتظار چیز بهتری در آینده هستیم. در حالی که اغلب آرزو میکنیم ای کاش گذشته برگردد و بر آن که رفته حسرت میخوریم. پس تا امروز، دیروز نشده قدر بدانیم و برای آینده جای حسرت باقی نگذاریم.
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 363 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
شرمندهام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیالی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
برچسبها:
آسمان زیبا ,
امشب ,
دلم گرفته ,
رسوا ,
عرق ,
مستی ,
هویدا ,
خدایا ,
خون ,
دل شکسته ,
مولا ,
خون دل ,
متین ,
چشم ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 287 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه دستی است که میچیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی میپیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کرهای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچهای غربت؟
من نمیدانم
كه چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، كبوتر
زیباست.
و چرا در قفس هیچكسی كركس نیست؟
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید!
واژه ها را باید شست!
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فكر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی كرد
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر كاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رختها را بکنیم
آب در یک قدمی است...
سهراب سپهری
برچسبها:
سهراب سپهری ,
زندگی ,
رسم خوشایند ,
گل ,
ابدیت ,
توان ,
کرکس ,
اسب ,
حیوان ,
نجیب ,
بشقاب ,
چشم ها را باید شست ,
پل ,
قطار ,
مجذور ,
هندسه ,
قارچ ,
غربت ,
پنجره ,
فکر ,
هوا ,
باغچه ,
هواپیما ,
مرغ مهاجر ,
طاقچه عادت ,
,
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 420 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|

منم که تا تو نخوابی نمیبرد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده
ز ریشه کندن این دل تبر نمیخواهد
به یک اشاره میافتد درخت فرسوده
برچسبها:
خواب ,
خوابم نمی برد ,
درد عشق ,
آسوده ,
ریشه ,
شعر ,
دل ,
تبر ,
درخت فرسوده ,
درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 341 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بعد از اين بگذار قلب بيقراري بشكند
گل نميرويد، چه غم گر شاخساري بشكند
بايد اين آيينه را برق نگاهي ميشكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند
گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينهام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند
شانههايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تختهسنگي زير پاي آبشاري بشكند
كاروان غنچههاي سرخ، روزي ميرسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
قلب ,
بیقرار ,
بشکند ,
گل ,
غم ,
آیینه ,
برق ,
نگاه ,
ساعت ,
غبار ,
سینه ,
صبر ,
سنگ ,
مزار ,
شانه ,
تاب ,
زلف ,
تخته ,
آبشار ,
کاروان ,
غنچه ,
سرخ ,
لب ,
روزگار ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
|
|
|