گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
چهار شنبه 4 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 949 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای ساربان
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود
برچسبها:
سعدی ,
غزل ,
ای ساربان ,
دلستان ,
مهجور ,
رنجور ,
نیش ,
استخوان ,
نیرنگ ,
فسون ,
ریش ,
خون ,
آستان ,
محمل ,
ساربان ,
کاروان ,
عشق ,
سرو روان ,
روانم ,
دامن کشان ,
زهر تنهایی ,
نشان ,
یار ,
سرکش ,
عیش ,
ناخوش ,
مجمر ,
آتش ,
دخان ,
بیداد ,
عهد بی بنیاد ,
سینه ,
یاد او ,
زبان ,
چشم ,
دلستان ,
نازنین ,
آشوب ,
فریاد ,
زمین ,
آسمان ,
شب ,
سحر ,
می نغنوم ,
اندرز ,
قاصد ,
عنان ,
ابل ,
خر ,
گل ,
صبر ,
وصال ,
دلدار ,
سخن ,
شیخ اجل ,
شیرین سخن ,
فغان ,
لایق ,
بی وفا ,
طاقت ,
جفا ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 19 تير 1394 ساعت |
بازديد : 1183 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا این همه دلها تنهاسـت؟
بیخودی میگویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهاینـد
من که در تردیدم. تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیسـت
***
گفته بود آن شاعر:
هر که خود تربیت خود نکند حیوان است!
***
آدم آنست که او را پدر ومادر نیست
من به آمار، به این جمـع و به این سطح
که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
***
نکند هیچکسی اینجا نیسـت
من به آمار زمین مشکوکـم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
***
من که می گویم نیست
گر که هست دلش از کثرت غم
فرســـــــوده است
یا که رنجور و غریب
خسته و مانده و درمانده براه
پای در بند و اسیر
سرنگون مانده به چـاه
خسته وچشـم به راه
تا که یک آدم از آنچا برسد
همه آن جا هستـند
هیچکس آن جا نیست
وای از تنهایی
همه آنجا هستـند
هیج کس آنجا نیسـت
هیچکس با او نیست
هیچکس هیچکس
***
من به آمار زمین مشکوکم
من به آمار زمین مشکوکم
***
چه عجب چیزی گفت
چه شکر حرفی زد
گفت: من تنهایم
هیچکس اینجا نیست
گفت: اگر اشک به دادم نرسد میشکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم
بر لب کلبهی محصور وجود
من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
اندر این تنهایی
به خدا میشکنم به خدا میشکنم
***
من به آمار زمین شک دارم
چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
"سهراب سپهری"
برچسبها:
شعر ,
بیت ,
سهراب سپهری ,
مشکوکم ,
آمار زمین ,
سطح ,
پر از آدمها ,
شاعر ,
هیچکس اینجا نیست ,
دل ,
تنها ,
کثرت غم ,
فرسوده ,
رنجور ,
غریب ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|