چون باد میروی و به خاکم فکندهای
آری برو که خانه ز بنیاد کندهای
حسن و هنر به هیچ، ز عشق بهشتیام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکندهای؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غمآلود خندهای
بخت از منت گرفت و دلم آنچنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرندهای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سر کشید
آنگه شناختم که تو برق جهندهای
بی او چه بر تو میگذرد سایه؟ ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بیچاره زندهای
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 12 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 319 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
آسمان تخته و انجم بودش مهره نرد ..... كعبتینش مه و خورشید و، فلك نراد است
با چنین تخته و این مهره و این كهنه حریف ..... چشم بردن بُوَدَت، عقل تو بیبنیاد است
بخت در آمد كارست، نه دانستن كار ........ طاس اگر نیك نشیند همه كس نراد است
برچسبها:
تخته نرد ,
آسمان ,
انجم ,
کعبه ,
مه و خورشید و فلک ,
نراد ,
کهمه حریف ,
بنیاد ,
بی بنیاد ,
عقل ,
بخت ,
طاس ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد