گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
زیاده خواهی انسان...
شنبه 29 مهر 1396 ساعت | بازديد : 303 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

پیرمرد قصه گو گفت:

و انسان تنها نشسته بود، غرق در غم و اندوه.

حیوانات دورش نشستند و گفتند:"ما دوست نداریم تو را اینگونه غمگین ببینیم."

هر چیزی که آرزو داری از ما بخواه،

انسان گفت: می خواهم تیزبین باشم!

عقاب جواب داد: بینایی من مال تو.

انسان گفت: می خواهم قوی دست باشم!

پلنگ گفت: مانند من قدرتمند خواهی شد.

انسان گفت: می خواهم اسرار زمین را بدانم!

مار گفت: نشانت خواهم داد.

و سپس تمام حیوانات هرچه داشتند به او دادند.

وقتی انسان همه چیز را گرفت و رفت، جغد به بقیه گفت:

انسان خیلی چیزها می داند و قادر است کارهای زیادی انجام دهد.

من می ترسم!

گوزن گفت: ولی انسان هرچه آرزو داشت دارد، دیگر جای اندوه و ترس نیست.

اما جغد جواب داد: نه.

حفره ای درون انسان دیدم،

آنقدر عمیق که کسی را یارای پر کردن آن نیست.

این همان چیزی است که او را غمگین می کند و مجبورش می کند بیشتر بخواهد.

او آنقدر به خواستن ادامه می دهد تا روزی که هستی می گوید:

من تمام شده ام و دیگر چیزی ندارم پیشکش کنم!



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


حکایت مار و اره
سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت | بازديد : 368 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

يك شب مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دكان نجاری شد، عادت نجار اين بود كه موقع ترک کارگاه وسايل كارش را روي ميز بگذارد. آن شب، نجار اره اش را روی ميز گذاشته بود. همينطور كه مار گشت مي زد بدنش به اره گير کرد و كمي زخم شد. مار خيلي عصبانی شد و برای دفاع از خود اره را گاز گرفت. این کار سبب خون ريزی دور دهانش شد و او که نمی فهمید كه چه اتفاقی افتاده، از اينكه اره دارد به او حمله مي كند و مرگش حتمي است تصميم گرفت برای آخرين بار از خود دفاع كرده و هر چه شديدتر حمله كند. او بدنش را به دور اره پيجاند و هي فشار داد. صبح كه نجار به کارگاه آمد روي ميز به جای اره، لاشۀ ماری بزرگ و زخم آلود ديد كه فقط و فقط بخاطر بی فکری و خشم زياد مرده است. ما در لحظۀ خشم می خواهیم به ديگران صدمه بزنیم ولی بعد متوجه مي شويم که به جز خودمان كس ديگری را نرنجانده ايم و موقعی اين را درك می کنیم كه خيلي دير شده. زندگی بيشتر احتياج دارد كه گذشت و چشم پوشی كنيم، از اتفاقها، از آدمها، از رفتارها، از گفتارها و به خودمان يادآوری کنیم، گذشت و چشم پوشی.!.

برچسب‌ها: مار , اره , خشم , حکایت , ,


|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 719
:: بارديد ديروز : 4854
:: بازديد هفته : 5573
:: بازديد ماه : 18852
:: بازديد سال : 87154
:: بازديد کلي : 347536
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری