با من بگو تا کیستی، مهری؟ بگو؛ ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من، جانا چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر زآشفتهی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم؛ پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مه نهایی، از درد من آگه نهایی
ولله نهایی، بالله نهایی، از دردم آگاهی بگو؟
بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام، سرگشته شیداییام
دیوانهی رسواییام، تو هرچه میخواهی بگو...
مهرداد اوستا
تک درخت